ماماني مشكل دار ميشود؟؟؟؟
سلام عزيزك مامان قربونت برم من خوشحالم كه تو حالت خوبه نانازكم ولي خب من يه خورده اي به مشكل برخوردم . دوشنبه شب و سه شنبه شب درست راس ساعت 4 صبح دلم شروع ميكرد به درد گرفتن سر دلم بود مثل اون دفعه اي... منم به خيال اينكه معده ام هست شربت معده ميخوردم ولي خوب نميشد و كم كم درد شدت ميگرفت اينقدر زياد ميشد كه داد ميزدم .... سه شنبه شب يعني پريشب كه ديگه اينقدر وحشتناك بود دردش كه مثل مار به خودم ميپيچيدم و زار ميزدم بيچاره بابايي كله صبحي نميدونست چيكار بايد بكنه خيلي ترسيده بود دست تنها هم كه كاري ازش برنميومد اتفاقا استامينوفن مون هم تموم شده بود ميخواست بره برام بخره ده دفعه تا دم در رفت و برگشت هي ميگفت چطوري تورو تنها بذارم؟؟؟...
نویسنده :
مامانی
11:26